امین

امین جان تا این لحظه 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن دارد

خالکوبی

خالکوبی

امین خالکوبی میکند.البته خالکوبیش انور صورتشه که اون موقع ها این عکس رو واسه امتحان اپلود کردم
این عکس رو اوایل وقتی تازه وبلاگ رو ساخته بودم اپلود کردم و به صورت پیش نویس زخیره کرده بودم هنوزم که هنوزه عکس هام اپلود نمیشن دیگه دارم دیونه میشم
تاریخ : 13 خرداد 1393 - 08:39 | توسط : maryam443 | بازدید : 3368 | موضوع : فتو بلاگ | 5 نظر

عرفان

به نام خدا

اسمان هم دیشب برای تو گریست مادر میدانست که امروز پسر 13 ساله ات پاره ی تنت را از دست خواهی داد کسی که یک عمر ازش مراقبت کردی و با هر نگاه بر روی صورتش اشک در چشمانت جاری شد

سلام مامانای گل بابت ابن غیبت طولانی ازتون معذرت میخوام انشالله جبران میکنم دیروز(3/10) پسر پسر عمه ام(عرفان که 13 سالش بود) از دنیا رفت درسته اون با رفتنش راحت شد ولی خیلیا را توی این دنیا غم دار و ناراحت کرد.

به نظر من که راحت شد کسی که نتونه 13 سال حرف بزنه و راه بره و احساساتش رو بیان کنه مطمینا داره توی این دنیا زجر میکشه ولی پدر و مادر داغدار این چیزها رو نمیتونن درک کنن وقتی به صورت مادرش که داشت گریه میکرد نگاه میکردم بدنم بیز بیز میکرد وقتی پدرش (پسر عمه ام) از سفر امد و با چشم های گریان مادرش رو بغل کرد و شروع به گریه کردن کرد ناخوداگاه اشک تو چشمام جاری شد.امیدوارم تا حالا همچین اتفاقی رو تجربه نکرده باشین ولی باور کنید خیلی سخته که ادم اشک های یک مادر و پدر داغدار رو ببینه.بیشتر از اون دلم برای دختر عمه هام که قشنگ میتونم شرایطتشون رو درک کنم میسوزه.

دوستان عرفان یک خوار 4 ساله داره که تا چند ماه پیش نمیتونست راه بره ولی تازگیا راه میره ولی هنوز نمیتونه حرف بزنه مامانای گل امیدوارم هیچ وقت برای شما و نی نی های نازتون همچین اتفاق هایی نیفته ولی شما خودتون رو جای اون مادر تصور کنید خیلی سخته که ادم یک پسر 13 ساله رو از دست بده و دختر 4 سالش هنوز حرف نزنه.دیروز مامان بزرگ عرفان(عمه ی بنده)میگفت:((پدر عرفان(حالا من اسمشو نمیگم)میگفت مامان ای کاش عرفان تا اخر عمرم همینجوری بمونه و هیچ وقت منو تنها نذاره خودم تا اخر عمرم همینجری ازش نگهداری میکنم))پسر عمه ام با چه امیدی برای عرفان تخت مخصوص واسه برطرف شدن زخم  بسترهاش خرید اخه این اخریا بدنش زخم بستر زده بود و این نشونه واسه رفتنش بود.درسته زخم هاش خوب شد ولی..............

مامانای گل ازتون خواهش میکنم دعا کنید ستایش(خواهر عرفان)زودتر بتونه حرف بزنه تا بتونه دلخوشی باشه واسه مادر و پدری که داغ عرفان را تا اخر عمرشون فراموش نمیکنن.خواهش مینم از دوستاتون توی نی نی پیج یا جاهای دیگه درخواست کنید تا دعا کنند.

________________________________________________________________________________

مشکل اپلود نشدن عکس هام هنوز پابرجاست یکی از مامان ها تو کامنت ها گفت که باید حجم عکس هام رو کم کنم ولی من بلد نیستم هر کسی بلده ازش خواهش میکنم توضیح بده تو زمان امتحان ها خواهرم از امین کلی عکس انداخته من میخوام همشو به همراه چند تا از عکس های بچگیش بزارم تو وب تا لحظه های خوبم رو با شما و مامان های گل شریک کنم


تاریخ : 12 خرداد 1393 - 03:12 | توسط : maryam443 | بازدید : 3576 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

اغاز........

سلام مامانای گل

امتاحانام شروع شده و من نمیتونم توی این مدت عکس های امین رو تو وب بزارم ولی 10 خرداد که برگردم همشون رو میزارم.

ازتون یه درخواست دارم دعا کنید امتحانامو خوب بدم.

یه سوال.من نمیتونم عکس هام رو اپلود کنم.چرا؟لطفا اگه میدونید بگید.

خداحافظ تا 10ام.

 

 


تاریخ : 27 اردیبهشت 1393 - 06:53 | توسط : maryam443 | بازدید : 3569 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر

دنت خورون

این روزها دوست داری وقتی چیزی میخوری خودت قاشق رو هدایت کنی البته بعد از تمام کردن غذا این شکلی میشی.الهی من فدای قیافت بشم. البته بابت کیفیت عکس ها ازتون معذرت میخوام به زور از اقا عکس میندارم مگه اجازه میده!!!!!!!! ناثینگدخفاهدل


تاریخ : 26 اردیبهشت 1393 - 08:52 | توسط : maryam443 | بازدید : 3516 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

سلام

سلام مامانا.

این وبلاگ به دست مریم(عمه)اداره میشه.

متاسفانه من خیلی دیر فهمیدم که یه همچین جایی واسه نی نی ها است ولی تصمیم گرفتم از این به بعد عکس های عشقم رو اینجا بزارم.

امیدوارم بتونم به خوبی این پیج رو اداره کنم.


تاریخ : 26 اردیبهشت 1393 - 08:43 | توسط : maryam443 | بازدید : 3569 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید